صبح آذرماه چهارده ، رخ فشانی کرد و رفت صبح تاریک شد چو روز ، ماه نورفشانی کرد و رفت
نقش ماه افتد به روی آبها ؛ زیبا و ناز با چه نازی روی آب ، رقص فشانی کرد و رفت
با حضور نور خورشید محو شد آن ماه شب جای ماه خورشید تابان زرفشانی کرد و رفت
نوربارانی نمود ، زرفشاند بر کوه و دشت نور بخشید بر جهان و جان فشانی کرد و رفت
راز پنهان را که داند جز خداوند کریم ؟ آن دو را نیک آفرید ، در فشانی کرد و رفت
آنکه نیستی را بداد هستی از روز ازل با شکوهی بیکران عطرفشانی کرد و رفت
جعفری ، بی عشق محبوب به عمر غره مشو ورنه عمر تو دمی غم فشانی کرد و رفت
استاد جعفری ـ آذرماه 93