باشگاه کوهنوردی یافته

خرم آباد

گزارش صعود به قله چک ریز

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

ساعت 6 صبح تکمیل کوله و کومه و 6:15 حرکت به سمت میدان کیو و ملحق شدن به دوستان . طبق معمول از تاخیر بعضی از دوستان گلایه ای نشد . ساعت 7 با نیم ساعت تاخیر سوار مینی بوس شدیم و به محض خروج از شهر ، بازار خوش و بش و احوالپرسی داغ شد . کوتاهی مسیر تا رسیدن به روستای رباط باعث خستگی کسی نشد . 

موقع حرکت چیزی که نمود زیادی داشت ، خلوت بودن شهر ، سکوت و خواب صبحگاهی مردم و مغازه داران بودکه بعد از یک هفته کار و تلاش نیاز به استراحت داشتند اما در خانه ماندن و بیشتر خوابیدن تنها خستگی جسم را کاهش میدهد ، خستگی روح و روان درمان دیگری دارد . پناه بردن به طبیعت و کوهپیمایی یکی از ان درمانهاست . چشم اندازهای بکر و زیبایی های استثنایی مناطق مختلف لرستان گوشه ای از خلقت بی نظیر دارند است که به ما هدیه داده شده است و محروم کردن خود و خانواده از این موهبت الهی جای جبران ندارد .

از دست و زبان که برآید            کز عهده شکرش برآید

ساعت 7:40 با توقف ماشین ها در گردنه مشرف به روستای رباط با خوشرویی راننده ها بدرقه شدیم و قرار ساعت برگشت با آنها تنظیم شد . با استقرار در محلی به نام چشمه بید چک ریز و تجمع همنوردان ، توسط آقای سرهنگی اطلاعاتی راجع به مسیر و منطقه داده شد و با سوت سرپرستان گروه آمده حرکت به سمت بالادست شد.

خاک حاصلخیز ، درختان بلوط و زالزالک و گیاهان تازه رسته شوق رفتن به آغوش طبیعت را دوچندان کرده بود . نم نم باران صبحگاهی همه را به پوشیدن پانچو و پوشش مناسب باران واداشت  . تنوع رنگ های پاییزی لباس ها و کاور کوله ها زیبایی خاصی به حرکت گروه داده بود .

چشم اندازهای زیبای منطقه و صمیمیت همنوردان باعث دلگرمی و شوق اشکار مهمانان عزیزی که از تهران امده بودند شده بود . جای انست که تشکر خود را پیشکش کنیم به آقای رسولی بخاطر کمک ها و سرقدم بودن که همنوردی صبور  و دوست داشتنی است و ما چقدر نیاز داریم در  هر برنامه کسی مثل ایشان در کنار ما باشد .

ناگفته نماند که از راهنمایی و توضیحات دیگر پیشکسوتان نیز بهره مند شدیم .

ساعتی بعد در یک فضای مناسب معروف به دم کوه با راهنمایی سرپرست صدای هلهله و شور و شوق همراهان در فضا پیچیده شد ، پهن کردن سفره و بساط صبحانه و بعد هم صرف صبحانه های خوشمزه و پرانرژی حال و هوای گروه را دگرگون کرد . میشد خوشرویی و شادابی در چهره

تک تک بچه ها دید .

باز هم صدا و طنین صوت سرپرست و حرکت به سمت بالادست و عبور از گردنه ها و پیچ و خم های سنگلاخی و در ادامه در قسمتی از راه با کسب اجازه از سرپرستان برنامه ، مهمانان به همراه استاد جعفری جهت رفتن به یکی از غارهای منطقه از گروه جدا شدند و ما با تکان دادن دست آنها را بدرقه کردیم

اکنون به منطقه ای رسیدیم به نام مالگه یه شوه که همانگونه که از اسمش پیداست محل اسکان عشایر کوچ رو فقط برای یک شب بوده است

با پیشنهای آقای طاهری که از پیشکسوتان گروه میباشد برای بهره مندی از آموزه های ایشان همه همراهان دور هم حلقه زده و ایشان با میدان داری به اجرای نرمش های فرح بخش اقدام نمودند که این هم تجربه ای جدید بود که تداوم آن ضروریست

بعد از آن ، طبیعت با برف ریزه ها به استقبالمان آمد . ارتفاعات چک ریز و ریمله چون عروس و دامادی با برف شادی میزبانی دل انگیزی را   

برای مهمانان خودتدارک دیده بودند و حرکت موزون گروه در پیچ و خم مسیر چیزی شبیه به رقص و پایکوبی در این ضیافت باشکوه بود

زوزه باد و خش خش برگ درختان بلوط ناخودآگاه همه را به زمزمه ترانه ای واداشت

و درست در همین لحظات است که ما به چیزی جز شاد بودن و شاد کردن دیگران فکر نمیکنیم .

در خط الراس کوه با درخواست سرپرست سرعت حرکت بیشتر شد تا در اصطلاح عضلات دم کرده و برای ادامه مسیر و برگشت

توان فیزیکی بیشتر شود .

ساعت 11 با توقف در محلی به نام تخت سره به گروه استراحت داده شد تا با خوردن آب و تنقلات و رفع خستگی برای ادامه سفر آماده شوند.

بعد از آن با نیم ساعت حرکت در ساعت 11:30 به چاه های روی قله چک ریز رسیدیم و با بازدید از آنها همراه توضیحات آقای سرهنگی

و آقای شهروان راجع به کاربرد چاهها برای استفاده عشایر کوچ رو چند عکس گرفتیم .

با توجه به تنظیم ساعت برگشت با نیم ساعت حرکت راس ساعت 12 برای صرف نهار در محلی به نام تلمید ( کوله رو اسب ) مستقر شدیم

همه همراهان با برنام هریزی قبلی در کنارکسانی که از قبل هماهنگ کرده بودند مشغول صرف نهار شدند .

کنار رفتن ابرها و پدیدار شدن آفتاب در میانه روز و وزش نسیم سرد پاییزی برای همنوردان روزی بهاری را تداعی میکرد و بچه ها با دادن کاسمسا به اطرافیان خود لذت خوردن غذای خوشمزه را بین یکدیگر تقسیم میکردند . اینجاست که از کوهنوردی می آموزیم که ما در بالا رفتن از یکدیگر سبقت نمیگیریم بلکه از خصلت های خوب مثل دوست داشتن دیگران ، گذشت کردن و بخشش داشته هایمان از هم سبقت میگیریم و اینک باز این عقربه ساعت است که به ما تذکر میدهد ؛ زمان در گذر است و امروز هم چه زود گذشت . ما باید راس ساعت 2 مثل جدایی یار از دیار از قله چک ریز جدا میشدیم .

مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هردم     جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها

صدای سوت مانند زنگ ساربان قافله را به رفتن میخواند . این صحنه غم انگیز ناخودآگاه مرا به یاد ترانه کاروان ویگن و استاد بنان می انداخت

و حزن و اندوه وداع را دوچندان میکرد .چون برفاب آخر اسفندماه به سمت پایین جاری شدیم و با عبور از پیچ و خم کوهستان و جنگل های بلوط

هر از چند گاه با توقف در کنار درخت های زالزالک به چیدن و جمع آوری سوغات کوه مشغول میشدیم . توده های برف افزوده شده بودند و خورشید به سمت غروب پیش میرفت . ساعت به 4 نزدیک میشد و ماشین ها از دور دست پیدا بودند . دلتنگی جدا شدن از دوستان و همراهانمان را با سنگینی در پاهایمان حس میکردیم . راننده ها مثل پدران منتظر با خوشرویی به استقبال کوهنوردان می آیند وبه گرمی آنها را در آغوش میگیرند .

و ما میدانیم که گردش ایام و حرکت روزگار جز با نظم امکان پذیر نخواهد بود .

گزارش و عکس : سهراب ملکشاهی 10/9/93 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۶
باشگاه یافته

نظرات  (۱)

فوق العاده فوق العاده فوق العاده...........................................

عکس های بسیار زیبایی بود.................................................

متن بسیار زیبایی هست......................................................